جدول جو
جدول جو

معنی ابن مقله - جستجوی لغت در جدول جو

ابن مقله
(اِ نُ مُ لَ)
ابوعلی محمد بن علی بن حسین بن مقله. مولد او در سال 272 هجری قمری به بغداد. او به بادی امر در بعض دواوین خدمت میکرد و راتبۀوی شش دینار بود در ماه. و هم عامل خراج بخشی از فارس بود و سپس بخدمت ابی الحسن بن الفرات پیوست و ابوالحسن او را برکشید تا حال او عظیم نیکو شد و مالی بسیار اندوخت. و با این همه عاقبت وحشت و کدورتی میان او و ابن فرات پدید شد و ابن مقله احسان او کفران کرد و در جملۀ دشمنان وی درآمد تا آنگاه که ابن فرات عزل و دستگیر گشت و چون بار دیگر ابن فرات منصب وزارت یافت ابن مقله را بگرفت و بصدهزار دینار مصادره کرد. در سال 316 مقتدر خلیفه ابن مقله را به وزارت برگزید و تا 318 در این مقام ببود آنگاه معزول و محبوس گردید و پس از تطورات و تحولاتی چند به وزارت راضی خلیفه منصوب گشت و دشمنان او نزد خلیفه سعایتها کردند تا خلیفه دست راست او را بریدن فرمود و مدتی دست بریده به زندان بماند و خلیفه همان روز از کرده پشیمان شد و ثابت را امر داد تا بزندان شود و موضع بریدگی علاج کند و ثابت جراحت را معالجه کرد و او به ثابت گفت دستی را که خدمت سه خلیفه کرد و دو بار تمام قرآن بنوشت چون دست دزدان ببریدند و به بیت ذیل تمثل جست:
اذا ما مات بعضک فابک بعضا
فبعض الشی ٔمن بعض قریب.
و گویند بزندان قلم بر ساعد راست استوار کرده مینوشت و از عجایب آنکه از محبس با خلیفه مکاتبه میکرد و نیز منصب وزارت میخواست و میگفت قطع ید مانع تکفل این مقام نیست و از جمله اشعار او در حنین بر دست بریده بیت ذیل است:
لیس بعدالیمین لذه عیش
یا حیاتی بانت یمینی فبینی.
و محمد بن یاقوت و ابن رائق دو دشمن قوی او بودند که نکبات او را سبب شدند. ابن مقله مخترع خط ثلث و توقیع و نسخ و ریحان و رقاع و محقق است و ابن بواب در خط متابعت او کرده است. ابن مقله چون مثل اعلی و صنم عقلی خوشنویسی و حسن خط است چنانکه شاعری عرب خط او را با فصاحت سحبان و حکمت لقمان و زهد ابن ادهم ردیف آورده و شعرای فارسی نیز بحسن خط او مثل زدند:
کاش ابن مقله بودی در حیات
تا بمالیدی خطش بر مقلتین.
سعدی.
مردم چشم ابن مقله وقت
بندۀ آن خط چو عنبر شد.
کمال اسماعیل.
چنان خطی که اگر ابن مقله زنده شود
تراشۀ قلم او بمقله بردارد.
وفات او بزندان در سال 328 هجری قمری بوده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ نُ مُ نَ)
ماه نو. هلال
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ قِ بَ)
ابوجعفر محمد بن عبدالرحمن بن قبه. متکلم مشهور شیعی، از مردم ری. در اول امر معتزلی بود و از آن پس بمذهب تشیع گرایید. او در قرن سیم هجری میزیست و با ابوالقاسم بلخی متکلم معروف معاصر بود. او را کتب چند است، ازجمله: المستثبت در نقض ابوالقاسم بلخی. الانصاف. کتاب الرد علی الزیدیه و ابن بابویه این کتاب را در اول اکمال الدین تماماً نقل کرده است. و ابن الندیم دو کتاب از او نام میبرد یکی الانصاف فی الامامه و دیگر کتاب الامامه
لغت نامه دهخدا
(مِ لِ)
دهی است از دهستان دینور بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاه که در 12 هزارگزی شمال باختری صحنه و 1/5هزارگزی شمال راه فرعی صحنه به سقز در دامنه واقع است. ناحیه ایست سردسیر و دارای 80 تن سکنه، آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات دیم و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مَ دَ لَ)
پادشاهی است عرب را
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مُ)
شهاب الدین احمد بن محمد بن علی بن احمد بن یوسف بن حسین بن یوسف حصکفی. جدّ وی احمد بن یوسف معروف به منلا حاجی از مردم آذربایجان و قاضی القضاه تبریز و از فضلای عهد خویش و صاحب شروح و حواشی و قیود عدیده است. فرزندان و اعقاب او به حلب هجرت کردند و چند تن از آنان در فضل و ادب مشهورند، و صاحب ترجمه معروفترین افراد این خاندان است. او مدتی در حلب نزد پدر خود و ابن الحنبلی مصنف تاریخ حلب تحصیل علم و ادب کرد و سفری با پدربقسطنطنیه شد و از این سفر سفرنامه ای کرد موسوم به الروضهالوردیه فی الرحله الرومیه و پس به دمشق رفت ونزد نورالدین نسفی و محب الدین تبریزی و ابوالفتوح شبستری بتکمیل علوم خویش پرداخت سپس تدریس مدرسه بلاطیۀ حلب بدو گذاشتند. او راست: شرحی بر کتاب مغنی اللبیب ابن هشام و شکوی الدمع المراق من سهم العراق. عقود الجمان فی وصف نبذه من الغلمان. رساله طالبه الوصال من مقام ذلک الغزال. و اشعاری نیز به زبان عرب دارد و او را مردم قریۀ باتشا در سال 1003 هجری قمری بکشتند. پسر او شمس الدین محمد کتابی در تاریخ حلب داردو پسر دیگرش ابراهیم درر و غرر را بنظم آورده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ نَ لَ)
دنی. ناکس
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ نُ طَ)
ابوبکر محمد بن عبدالغنی بن ابی بکر شجاع. محدث حنبلی. لقب او معین الدین است. پدر او عبدالغنی حافظ رحّال حنبلی از علماء معروف به ایثار و قناعت بود و در سال 583 هجری قمری به بغداد درگذشت. محمد در طلب حدیث و اکتساب از علما سفرها بخراسان و جزیره و شام و مصر کرد و شهرت او از پدر بیش بود و گذشته از حواشی نافعه که بر کتب متقدمین دارد کتاب اکمال ابن ماکولا را تکمیل کرد و از اوست کتاب التقیید لمعرفه السنن و المسانید. و شیخ او فتیان بن احمد بن سمینه است. وفات وی بدارالسلام در 629 بوده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جَ)
ابوعبدالله محمد بن یزید ماجۀ قزوینی ربعی بالولاء. از کبار ائمۀ محدثین، صاحب یکی از صحاح سته و آن کتاب به نام سنن ابن ماجه معروف است. مولد او به سال 209 ه. ق. در قزوین. او بغداد و بصره و کوفه و شام و مکه و مصر و ری را سیاحت کرد و از مشاهیر محدثین عصر حدیث شنود. وی را در تفسیر و تاریخ یدی طولی بود و علاوه بر سنن، او را تفسیری است و نیز کتابی در تاریخ در نهایت نفاست و نیز تاریخ قزوین. وفات او در سال 273 بوده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ لِ)
جمال الدین ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن محمد بن عبدالله بن مالک طائی جیانی اندلسی. در حدود سال 600 ه. ق. در جیان متولد شد و در 12 شعبان 672 به دمشق درگذشت. او از نحویین معروف عرب است که در شهرت با سیبویه برابری میکند. علم نحو را ابتدا در اندلس آموخته و پس از آن در مشرق کامل کرد. وی شاگرد ابن حاجب و شلوبین و ابوالبقا و دیگران بود و در حلب شروع بتدریس نحو کرد و در مسجد عادلیه امامت یافت، پس از آن در حماه و دمشق تدریس کرد ودر این شهر بدرود زندگی گفت. ابن مالک کتب بسیاری بنظم و نثر دارد، از همه معروفتر کتاب ألفیّه است در هزار بیت رجز و این خلاصه ای از منظومۀ مفصل دیگر اوست موسوم به الکافیهالشافیه در 2000 تا 2757 بیت. شرح و حواشی و تلخیصات الفیّه بسیار است، از آن جمله است شرح پسر او بدرالدین و شرح ابن عقیل و جلال الدین سیوطی. و دو ساسی مستشرق فرانسوی آنرا به زبان فرانسه شرح و منتشر کرده است. دیگر از تألیفات او بنظم، لامیات الافعال است در 114 بیت در علم صرف و تحفهالمودودفی المقصور و الممدود در 162 بیت و آن با شرح مختصری از تاریخ حیات او در قاهره به طبع رسیده. کتاب الاعلام فی مثلث الکلام و آن نیز رجز است (چاپ قاهره). و الاعتداد فی الفرق بین الزای و الضاد در 62 بیت. منظومه در 49 بیت متضمن افعال ثلاثی معتل (و آن با المزهر در یک مجلد به طبع رسیده). و از تصنیفات نثر او عمدهالحافظ و عده اللافظ با شرح آن ایجازالتعریف فی علم التصریف. کتاب العروض. شواهد التوضیح و التصحیح لمشکلات الجامع الصحیح. کتاب الألفاظالمختلفه در مترادفات
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ عَ سَ لَ)
نام شاعری عرب
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ عُ دَ)
احمد بن محمد بن سعید همدانی. محدث زیدی. او بکثرت تصنیف و بسیاری احادیث محفوظه معروف است. گویند کتاب خانه او سیصد اشتروار برمی آمد. وفات او به سال 333 ه. ق. در کوفه بوده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مُ لِ مَ)
ابوعبدالرحمن عبدالله بن مسلمه بن قعنب مدنی. فقیه و محدث، شاگرد مالک بن انس. درمدینه از مالک حدیث و فقه آموخت و به بصره اقامت داشت و در همانجا و بقولی در مکه بششم محرم سال 221 ه. ق. درگذشت. او موطاء را از مالک روایت کرده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مُطْ طَ لِ)
هبه الله بن محمد بن مطلب، ملقب به ولی الدوله. وزیر خلیفه المستظهر باﷲ. او به سال 499 ه. ق. پس از وفات زعیم الرؤسا ابن جهیر مقام وزارت یافت لکن سپس سلطان محمد بن ملکشاه از اصفهان بخلیفه نامه کرد و عزل او درخواست. و خلیفه کرهاً او را معاف کرد و ابن مطلب بدربار سلطان محمد شد و از آن پس که خوشنودی خاطر سلطان حاصل کرد، خلیفه بار دیگر او را بوزارت برداشت لکن پس از چندی خلیفه بر وی خشم گرفت و او باصفهان گریخت. گویند ابن مطلب مذهب شیعه داشت و بهانۀ محمد بن ملکشاه در تقاضای عزل وی همین امر بود. و ابن الطقطقی را در کتاب الفخری از او حکایتی است. رجوع بدانجا شود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مُ عَلْ لِ)
ابوالغنایم محمد بن علی بن فارس واسطی هرثی، ملقب به نجم الدین. شاعر عرب. اشعار او بلطف و رقت معروف است و بیشتر در عشق و غزل می سروده و چون غالباً اندوهناک و حزین است در مجالس سماع صوفیه خوانده میشد و وعاظ به آن استشهاد میکردند. او با ابن تعاویذی معاصر است. ابن معلم در هرث، ده فرسخی واسط، مسقطالرأس خویش، به سال 592 ه. ق. درگذشته است. مولد او در سنۀ 501 بوده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مُ لِ)
ظهیرالدین ابواسحاق ابراهیم بن نورالدین علی بن عبدالعالی عاملی میسی فقیه، شیعی، از علمای دولت شاه طهماسب صفوی. او بحسن خط معروف به وده است و فرزند او عبدالکریم و نبۀ اوشیخ لطف الله متوفی به 1032 هجری قمری هر یک از علمای معروف به ودند و شیخ لطف الله همان است که شاه عباس کبیر برای او مسجد معروف را در میدان شاه اصفهان بنا کرد، بعضی گویند نمس
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مِ رَ)
دله. دلق. (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مُ قَسْ سِ)
ابوبکر محمد بن الحسن بن مقسم بن یعقوب عطار. یکی از قراء مدینه السلام. عالم به لغت و شعر و از ثعلب و ابومسلم گچی سماع داشته. وفات او به سال 362 هجری قمری است. از اوست: کتاب الانوار در علم قرآن. کتاب المدخل الی علم الشعر. کتاب احتجاج القرأات. کتاب فی النحو. کتاب المقصور و الممدود. کتاب المذکر و المؤنث. کتاب مجالس ثعلب. (از ابن الندیم). و برای نام سایر کتب او رجوع به فهرست ابن الندیم و روضات شود. و صاحب روضات گوید او از ابی مسلم کجی و ثعلب روایت دارد و مولداو به سال 265 و وفات وی در 355 هجری قمری بوده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ؟)
ابوالفتح منصور بن شملان مصری. از پیوستگان دولت فاطمی مصر و طبیب خاص عزیز و حاکم. مولد او به سال 386 هجری قمری و در 411 بروزگار حاکم درگذشت
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَ قی یَ)
نصیرالدوله ابوطاهر محمد بن بقیه. وفات 367 ه. ق. وزیر عزالدوله بختیار. بفضل و کرم معروف و در عهد پدر عزالدوله خوانسالار بود و پس از فوت او در سال 362 بوزارت عزالدوله رسید، لیکن چون عزالدوله را بجنگ عضدالدوله فنّاخسرو ترغیب کرد و در اهواز از عضدالدوله شکست خوردند عزالدوله از او رنجیده و آنرا حمل بر سوء تدبیر وزیر کرد و در سال 366 او را گرفته کور کرد و چون ابن بقیه نسبت بعضدالدوله اطالۀ لسان میکرد آنگاه که عضدالدوله بغداد بگرفت و عزالدوله کشته شد ابن بقیه را زیر پای فیلان افکنده و جسد او بیاویخت و تا وفات عضدالدوله جسد او بر دار بود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُلْ لاه)
لقب عیسی مسیح نزد ترسایان،
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جِ لَ)
ابوعلی یحیی بن عیسی، یا ابوالحسن علی بن عیسی بن جزله الکاتب البغدادی. طبیبی نصرانی که سپس مسلمانی گرفته. موطن او بغداد، محلۀ کرخ. و ظاهراً نام خویش را پس از اسلام بگردانیده است. او بیماران فقیر را برایگان معالجت میکرده و دوا و طعام از خود میداده است. پس از قبول اسلام چندی کاتب قاضی القضاه ابوعبدالله دامغانی و سپس بخدمت دارالانشاء مقتدی خلیفه پیوسته است. به سال 466 ه. ق. کتابی در ردمسیحیان نوشته. و دو کتاب دیگر در طب از او به دست آمده است، یکی موسوم به تقویم الابدان فی تدبیر الانسان و دیگری منهج البیان فیما یستعمله الانسان. در کتاب اولی مانند کتب زیج اسامی بیماریها را بجداول درآورده و در کتاب دوم عقاقیر و نباتات طبی را بترتیب حروف ذکر کرده است. کتاب منهج البیان او بلاتینیه ترجمه و طبع شده است، لکلرک در ترجمه تاریخ اطبای عرب گوید کتاب الحکما تاریخ فوت ابن جزله را در 473 شمرده و ابوالفرج بمتابعت او همان تاریخ را نقل کرده است ولیکن تاریخ 493 که حاجی خلیفه گفته رجحان دارد چه ابن جزله بسیاری از کتب خود را به نام مقتدی نوشته و مقتدی در 468 بخلافت رسیده است (؟)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی است از بخش زرین آباد شهرستان ایلام که در 23 هزارگزی جنوب خاوری پهله برکنار راه مالرو دهلران واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و گرمسیر و دارای 170 تن سکنه. آب آنجا از رودخانه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری است. ساکنان آن از طایفۀباپیروند هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ عَ دَ)
ابن حسن بن اسماعیل بن احمد بن جعفر بن محمد بن صالح بن حسان بن حصن عبدری. مشهور به ابن مقله و مکنی به ابوالحسن. ادیب و عروضی و شاعر و نویسنده. متولد در ربیع الاول سال 524 هجری قمری در بصره. و متوفی در 24 شعبان 599 هجری قمری در بصره. او را تصنیفاتی در ادب و عروض است. (از معجم المؤلفین از معجم الادباء ج 13 ص 88 و انباءالرواه قفطی ج 2 ص 242 و الوافی صفدی ج 12 ص 34). وی از بنی عبدالقیس میباشد و در اعلام زرکلی لقب او ’عبدی’ آمده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابن مقرض
تصویر ابن مقرض
دله گربه دشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابن ملک
تصویر ابن ملک
شاهزاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابن الله
تصویر ابن الله
خداپور پسرخدا پورخدا
فرهنگ لغت هوشیار